جدول جو
جدول جو

معنی شاشه دان - جستجوی لغت در جدول جو

شاشه دان
(شَ / شِ)
شاشدان. آبدان. مثانه، گلدان و ظرفی که درآن شاش کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به شاشدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توشه دان
تصویر توشه دان
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاره دان
تصویر چاره دان
دانندۀ راه چاره و علاج، آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند، چارهشناس، برای مثال بسا چاره دانا به سختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱ - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاله دان
تصویر کاله دان
سبدی که زنان گلوله های پنبه و نخ های ریسیده را در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاشت دان
تصویر چاشت دان
ظرفی که غذای چاشت را در آن بگذارند، ظرف نان و طعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جامه دان
تصویر جامه دان
چمدان، صندوق چرمی یا فلزی که در آن لباس می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
زمینی که در آن تخم گیاه ها یا دانه های درختان را بکارند که پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه دانه
تصویر شاه دانه
گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
جای شانه. شانه نیام. قاب شانه. چیزی که در آن شانه نگهدارند. (آنندراج). جلد چرمین و یا فلزین شانه:
پیر عشق آنجا بعرسی تازه میکرد آسمان
من نصیبه شانه دانی ناگهان آورده ام.
خاقانی.
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام.
خاقانی.
گهی شانه دان، گاه کیف برست
گهی بقچه و گاه پردۀ درست.
نظام قاری (دیوان ص 176).
رجوع به شانه نیام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیشه جان
تصویر شیشه جان
آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشه دان
تصویر توشه دان
ظرفی یا جایی که توشه را در آن گذارند، خرجین کیسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه دان
تصویر دانه دان
تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامه دان
تصویر جامه دان
صندوق چرمی که در آن لباس گذارند، چمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاله دان
تصویر کاله دان
سله و سبدی که زنان پنبه رشتنی و ریسمان رشته شده را در آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاله دان
تصویر گاله دان
سله ای که زنان در آن گاله و ریسمان نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاشه دار
تصویر لاشه دار
گران سنگین وزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهه دان
تصویر ماهه دان
حوض آبگیر: در میان سرای ماهی دان آب روان از آن جانب بیرون میامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه دان
تصویر نامه دان
محفظه ای که مکتوبات رادرآن گذارند جزوه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامه دان
تصویر جامه دان
صندوقی که در آن جامه ها را گذارند، اتاقی که در آن جامه ها را حفظ کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماله دان
تصویر شماله دان
شمعدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
Forked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
fourchu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
раздвоенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
gegabelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
роздвоєний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
rozwidlonny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
分叉的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
bifurcado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
biforcato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
bifurcado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
vertakt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
शाखायुक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
bercabang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
갈라진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاخه دار
تصویر شاخه دار
מסועף
دیکشنری فارسی به عبری